رد پای اعتراض - صنیع زاده
تازگی ها و در این عصر آخرالزمان – تو بخوان دوره فست فودی ها – بنی بشر چه رسم و رسوماتی که نمی بیند ، به گمانم دیگر وقت آن رسیده باشد که دست از این تفکرات سنتی – تو بخوان فانتزی – بردارم و در مسیر جریان رودخانه ، همراه شوم . و راستی چرا ؟
چرا آدمی تا پول به کفایت در جیب مبارک داشته باشد ، بی مهابا خرید نکند و بعد از آن ، به انتخاب از میان آنچه خریده بپردازد ، بی خیال پول و سرمایه
چقدر سخت می گیرند آنها که در جلسه امتحان ، سوال را می خوانند و اول فکر می کنند و سپس راه حل می نویسند ، به ما باشد اول می نویسیم و بعد از امتحان می اندیشیم که درست نوشته ایم یا غلط ، بی خیال نمره و قبولی
هووووووووووووووو ، چه هیاهوها به پا می کنند این مجلسی ها با دولت ، برای بودجه یک سال آینده ، دست ما بدهند تا یادشان بدهیم خرج کردن بدون حساب و کتاب را ، بی خیال مملکت و بیت المال
من تصمیم گرفته ام اولین دختری را که می بینم به همسری بگیرم ، نگران نباش ، هفته اول بعد از عروسی خواهم اندیشید که این دختر مناسب من بوده است یا نه ، بی خیال زن و بچه
اصلا راست می گویی ، مگر غیر از این است که خود من بدون فکر و همینطوری وارد رشته معماری شده ام ، حالا که فکر میکنم چقددر از این انتخاب بدون فکر راضیم ،
از فردا ، اول سوار تاکسی می شوم و در وسط راه ، از راننده مقصد را خواهم پرسید ، نه ، نه ، نه ، اصلا وقتی به آخر خط رسیدیم معلوم می شود کجا رفته ایم دیگر ، بی خیال کار وبار
بچه ها ، خانه ما فروشی است ، لطفا اگر خریدار سراغ دارید بگویید ، ما تصمیم گرفته ایم یک هفته بعد از فروش و تحویل منزل در مورد خانه بعدیمان فکر کنیم ، بی خیال زندگی .و آبرو
آهای رفیق خوب من ، سخت نگیر انقدر
فعلا بیا نشریه را راه بیاندازیم ، بعدا در موردش فکر می کنیم ، بی خیال وقت و فرصت ، چیزی که ارزش ندارد .......